loading...
داغ ترين پاتوق سرگرمي در ايــران
saeed بازدید : 145 جمعه 14 مهر 1391 نظرات (0)

بیوگرافی شاهین نجفی


شاهین نجفی "1359در بندر انزلی" شاعر و خواننده ایرانی مقیم المان است. وی تا پیش از مهاجرت به المان فعالیت در موسیقی را از سال 1379 در سبک های پاپ و راک آغاز نمود.

شاهین از سال1384 به المان مهاجرت کرد و تاکنون به فعالیت خود در موسیقی های رپ و راک ادامه می دهد. در ترانه‌های شاهین نجفی، آمیزه‌ای از اعتراض به حکومت مذهبی،فقر، زن ستیزی،سانسوراعتیاد،دروغ ،اعدام و کودکان کار را می‌توان دید. او تلاش می‌کند که عناصر شاعرانه و ادبی و اصطلاح‌های فلسفی و سیاسی در ترانه‌هایش حضور داشته باشند.
سال های اولیه زندگی
شاهین نجفی زاده سال1359 در بندر انزلی است و در گیلان زندگی می‌کرده‌است. وی زمانی که شش سال داشته است پدرش را از دست می دهدو بعدها نیز با اعتیاد برادرش روبه رو می شود. از این رو دوران کودکی را با سختی های گوناگون پشت سر گذاشت. او از نوجوانی به سرودن شعر و ترانه روی آورد و از هیجده سالگی نواختن ساز گیتاررا در سبک های کلاسیک و فلامنگو نزد اساتید این ساز همانند سهراب فلک انگیز ، فرزاد دانشمند و حامد حمیدی آموخت. وی اوازهای هارمونی وسلفز را نزد استاد سنگاچینی واستاد فریدون پوررضا آموخت و سپس اواز خواندن را در سبک های راک واسپانیولی در ایران به صورت زیرزمینی آغاز کرد و با چند گروه مختلف همکاری کرده‌است. وی دانشجوی رشته جامعه شناسی بوده است و نظر خود را در محیط دانشگاه به طور صریح بیان می کرده است. از این جهت وی را به علت هنجار شکنی از دانشگاه اخراج کردند.

مهاجرت به خارج از کشور"المان"

پیش از مهاجرت به آلمان مدتی سرپرست یک گروه موسیقی زیر زمینی در ایران بود اما پس از دومین اجرا، ممنوع الصدا شد. وی در آلمان سرپرستی گروهی به نام "اینان" را نیز بر عهده داشت. وی سپس به گروه تپش 2012 پیوست.. با پیوستن او به این گروه و اجرای شعرهای سیاسی-اجتماعی‌اش، گروه تپش2012بیش از پیش مورد استقبال مخاطبان و رسانه‌های فارسی‌زبان قرار گرفته است
ما مرد نیستیم
نوشتار اصلی: البوم ما مردم نیستسم
شاهین نجفی در تاریخ 1 می 2008, یعنی روز جهانی کارگر، آلبومی به نام ما مردم نیستیم را با همکاری گروه تپش2012 منتشر ساخت. این آلبوم به طور رسمی آغاز حرفه وی در موسیقی رپ فارسی بود. این آلبوم بیشتر از هر آلبومی که تا پیش از آن در سبک رپ فارس منتشر شده بود، مخاطب و شنونده جذب کرد.

جدایی از تپش ۲۰۱۲
شاهین نجفی از ابتدای سال ۲۰۰۹ به همکاری خود با گروه تپش ۲۰۱۲ پایان داد دلایل مختلفی در رابطه با جدایی وی از این گروه مطرح شده است . دلیل اصلی انتشار بدون اجازه ترانهٔ "طرف ما" از تلویزیون صدای امریکا عنوان می شود. به هر جهت شاهین نجفی در رابطه با جدایی خود از این گروه اعلام کرد که بعدها امیر پور یوسفی درباره انتشار ترانه "طرف ما" از تلویزیون صدای امریکا گفت این موضوع سهواً اتفاق افتاده بود و شاهین نجفی نیز از اشتباه رخ داده گذشت.

متن آهنگ ها

آخرین زمان:

یه آینه از لجن پر از چهره های طاعونی   یه سبد چشای کنده شده تو دستایی خونی

بدن ها بی سر و گردن و هق هق فواره     شلاق داغ و چماق و بند و استفراغ خونی

یه ستاره آویزون به دار دوباره   یه خورشید که خاموش میشه با حکمی آسمونی

زنایی که آویزونن ازسینه هاشون به سقف   مردایی با بیضه هایی بریده شده تو جوونی

بوی حشیش و شیره پخش از حاشیه های شهر  صدای ضجه زنجیر آدمای زندونی

و رهبری که خطبه میخونه از دنیایی بهتر    و مردمی خیره به آسمون با صورتایی استخونی

کمرها خمیده رنگ صورتاشون پریده    پدری گریونه کی سینه ی دخترشو دریده؟

تموم محله های شهر جلجتا شدن   مسیح در نام پدر آدما رو به صلیب کشیده

میدون شهر پر از دست و پاهای بریده    حاکم هر چی اوباش و جانی و قاتل و خریده

نفسا حبسه تو سینه از ترس شقه شدن   کسی اینجا کسی رو جز جلاد آزاد ندیده

ولی من خط بطلانم ببین زبون سرخ و    سرم سبز و مث سرو و ببین تنم سفیده

ببین معجونی از کوه و عقاب و آهن و سنگم   این آخرین زمانه زمان آخرم رسیده

توی شهر ما قلبا رو دارن    توی شهر ما خنجر می کارن

تو وجودت نجس می کنه زمین و هوا رو   صورتت سیاه میکنه تموم آینه ها رو

بکشم وسط مث تو بازم پای خدا رو  به گوه میکشی تو شعر و کلمه ها رو

تو کوتاهی با قد خودت می سنجی آدما رو    با خط کش شکستت می گیری فاصله ها رو

که از چاله به چاه میبری قافله ها رو   عفونت لزجی که میسوزونه لاپا رو

خشم حمق بی عمقی که داره میکنه ما رو  نماد موش و دم و سوراخ و دسته ی جارو

تو تو خلسه ای نشئه از قدرتی و می خندی  منم اونکه میخواد جر بده چرت قصه ها رو

این یه سیل که آروم نمیشه چشاتو واکن    ببین رد خط میلیونی خاشاک و خارو

بگیر و ببند و بزن بکش بدر و بدزد   ببین میشه بازم پاک کنی حافظه ها رو

تنها رسم تو و تبار تو سهراب کشیه   زمین چطور از یاد ببر خون ندا رو

تا وقتی خون تو رگامون نعرمون بلند    تا کی میشه آخه خفه کنی حنجره ها رو

که از هر قطره خون یه زن و هر کلمه یه مرد   جاریه ساریه کاریه بگو آقا رو

که مملکت با کفر می مونه اما نه با ستم     این اول کار بشین بشمر حادثه ها رو

حسن من:

اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره، نه شیر داره نه پستون، شیرشو بردن هندستون، یک زن کردی بستون، اسمشو بزار عمقزی، دور کلاش قرمزی هاچین و واچین، یه پاتو ورچین(دکلمه با صدای یک کودک)

خورشید قلبم تو دستشون بودو   کینه تو چشه شبرستشون بود و

میشد تاریکی و به دل نگیرم    بازی بز و گرگ و یاد بگیر

ولی این بازی واسه من دیگه سخت بود  موندن و مردن تو دس بخت بود

تو بگو حادثه توی کمینه  هر چی که میاد سرمون  حق این زمینه

همینه که حال من و تو عجیب شده  کوچه باغامون پر از صلیب شده

پهلوونایی که لنگن و تیر خورده   سهراب بی پدرمون خیلی وقته که مرده

گیجیم و کلک آسمون باورمونه  لالیم و حرف  مغزمون حرف نونمونه

توی مرگ و چپاول یاسای باغچه   ضجه واسه رازقی از فریبمونه

اینجا شب ستاره هامون یخی ان    عروت الوثقی هایی که نخی ان

پاهاتو ورچین حسن کوتوله   شیر این گاوای مقدس اخی ان

{حسن تو  شعر بخون میخوام گریه کنم   حسن از داد زدن خسته شدم}

غیر حسن کسی تو این بازی نباخته   اون سرشو داده با قاضی نساخته

حسن من دست و پا تو بریدن   لبتو دوختن و ناخناتو کشیدن

حسن تو کوچه راه میره مادرا میدونن   اسمش رو زبونه مث ترانه میخونن

حسن ساکت داره پیر میشه اون شاعر   اون یادش رفته مگه مرد دم آخر

حسن امروز قصه ها پر گوسفند شدن    نقش منفی با بزاس گرگا آدم شدن

حسن من حسن یه تاریخ زنده    حسن قحطی و درد آدمای ژنده

حسن از توپ پلاستیکی تا قمه   پای چوبس حسن اما ولی الدمه

حسن  دل آرام دارابی رو دار    حسن شاعر دیروزمون چرا خمار

حسن شیش جیبو کتونیه چینی     حسن و لالایی با قصه های دینی

حسن محکوم حسن تباهی      حسن مرگ و جنگ و حسن سیاهی

حسن و یاد کوچه خاکی های شهرش   حسن و تبعید و دوری و سالها صبرش

{حسن تو شعر بخون میخوام گریه کنم  حسن از داد زدن خسته شدم

حسن تو شعر بخون….

:همه چی دروغه

جهان و به دو قسمت اگه تقسیم کنی‌ یه مرز باریکی وسطش ترسیم کنی‌

حکمن یه عده خوبن و بقیه بدن   چن تا رفیقنتو بقیه همه دشمنان

طرفه تو همه صافن و لوطی و با مرام  طرفه دیگه حتما پلیدن و هیولان

ولی‌ دروغه وقتی‌ بفهمی یه جنسن  دوطرف این وسط فقط تورو بازی دادن

تو میشی‌ پله بقیه بالا می‌رن ازت  تو چشات نیگاه می‌کنن و بهت میخندن

میشه دائم باهات از امید و اعتماد بگن  تو باور میکنی‌ اونا تو رو به گور میسپارن

تو یه دستمال چرکی تو دستشون همین  لجن روحشون و با تو پاک می‌کنن

نیگاه میکنی‌ به دورو برت میبینی‌ همه      گیر کمر و شکم اینه مرام رمه

هورا میکشن برات میشی‌ شاعر ملی‌  ارزش داری براشون اره خیلی‌

مث تو اومدن و حالا اسمی     نیس دیگه ازشون هه پس چی‌؟

یعنی همه چی‌ دروغه فقط توئی و خودت     یعنی همه دروغه خودت و گول نزن

هر کی‌ دسته راستشو دراز کرده      توی دست چپش خنجر خوب ببین

“یعنی همه چی‌ دروغه  حتئ تو حتئ من    یعنی ببین و بمیر ولی‌ بیخود جوش نزن”  (۲)

حتئ تو که تو بغلمی و از عشقی‌         دم میزنی‌ و اشکت دم مشکی

هس ولی‌ فکرت پیشه کسیه که وقتی‌     گیج میشی‌ پولش و میبینی‌ آره مشتی‌

هر کی‌ دنبال یه چیزیه تو کسی‌ دیگه     رابطه یعنی یه معامله که سود بده

تا جایی‌ که مصرف بشی‌ ارزش داری         اینو میگن ارزشه انسان اره حاجی

یعنی همه چی‌ دروغه عشقت حرفه مفته  میفروشی راحت منو اگه پاش بیفته

یعنی همه چی دروغه جز فقر منو   یه سر که زیادی کرده واسه این تنو

دروغه همه چی‌ جز اشکای اون مردی    که تو آینه خودشو میبینه و گردی

نشسته رو موهاش همه چی‌ شو باخته     تویه سلولی که دنیا واسش ساخته

یعنی همه چی‌ دروغه جز خون سعید   عروسی‌ که تو حجله دامادشو ندید

یعنی همه چی‌ دروغه جز خرمشهرو   مردای تیکه تیکه و زنای بی‌ شوهرو

دروغه اون که زیر تانک رفت رهبر نبود

رهبر دره  گوشش لا لا یی مرگ می‌خوند

همه چی دروغه جز شاعری که نیومده     همه چی دروغه جز شعری که کسی نسروده

همه چی‌ دروغه جز پاکت سیگارم    نتی که یه روز گم شده رو گیتارم

همه چی‌ دروغه جز فصل سرد فروغ       یعنی همه چی‌ دروغه حتئ دروغه این دروغ

…هامون:

نه اشتباه نکن این یه شعر عاشقونه نیس   تصور کن یه مرد و با چشمای خیس

نمیخوام نباید تو شعرم به تو جسارت کنم     نباید حس عشقو تعبیر به اسارت کنم

شکسته میرم امشب بانو خدانگه دارت   اگر چه میشکنه اون دل سبز و سپیدارت

واسه من که پنجره یه آرزوی مبهم بود   ولی تو پنجره باشه تموم دیوارت

ببخش منو اگه بوی زخم چرکینمو    زجه های کبودم میشه موجب آزارت

دیگه صدای گریه ی بی وقتم نمیشکنه سکوت سرد و پر از انبساط افکارت

خیلی انتظار کشیدم که شاید بیای باز   برای بدرقم با اون لباس گلدارت

ودل خوشم کنی با یه دروغ مصلحتی  که میشه شاید بازم بیام برای دیدارت

ولی چه فایده که خوابت عجیب سنگین بود   صدای خاطره هامون که نکرد بیدارت

میگن روزه گرفتی و دیگه غزل نمینوشی   بمونه این آخرین غزلم واسه افطارت

شکسته میرم و خاطرات سبز تو رو  به یادگار میبرم امشب خدانگهدارت

(بی سر و سامون رفیق بغض جاده   بی همه چیز شد به جز این عشق ساده)

هر چی لب تو دنیاس مجیز تورو میگن   تو که بی لب زاده شده بودی ستمگر

هر چی دست تو حسرت دامن تو   تو آخرین جوابی واسه یه خواست بی ثمر

تعبیر یه خوابی که تو ذهنی خستس  اون آخرین در نجاتی که همیشه بستس

تو یه تکرار خسته ای که فقط یکبار   وحدت اون دردایی هستی که بیشمار

من  تو اسم تو تجزیه شدم بانو   تجربه کن منو تو یه مرگی دوباره

شعری که خون تو حسرتت لخته میشه   آخرین وارث نسل عشق اخته میشه

منو تو این هجرت غمگینم بدرقه کن   تموم واژه ها رو تو ذهنت دغدغه کن

بزار تکثیر نگاه تو بشم بانو       اسم حقیرم و رو زبونت لقلقه کن

واسه کسی که خراب عمری زیر آوارت  آخرین جمله همینه خدا نگه دارت

طرف ما:


وقتی چشامون وا شد از زندگی سیر شدیم
نفهمیدیم چی شد توی جوونیمون پیر شدیم
گفتن چپ میزنی منحرفی بی اعتقادی
اما کی شما به سوال های من جواب دادین
ما از وقتی چشارو وا کردیم که جنگ بود
تو دست بابا به جای قلم تفنگ بود
همیشه یه پای زندگی واسه ما لنگ بود
همیشه جواب اعتراضمون که سنگ بود
فقط واسه یه بار بذار من بگم قصه رو
من و تو هر دو تا میشناسیم درد و ریشه رو
واسه یه بار هم بذار فکرکنم که آدمم
تصور کنم تو یه جامعه ی سالمم
بذار یادم بره بیست سال تو سری خوردم
که یه تفاله ی بی ارزشم بذار فکر کنم
بذار یه لحظه چشامو ببندم رو خواهرم
رو گریه ی شبونه و بغض مادرم
بذار چشامو ببندمو بگم خوشبختم
که بی آینده نیستم و به فردا چشم دوختم
تو تو دلت می خندی اگه تو ناز و نعمتی
آخه زندگی واسه ما یه چیز دیگه است لعنتی
واسه ما لحظه هایی تو خواب که رفته
گریه ی سرخ اون چشایی که خون گرفته
واسه ما این زندگی نیست مثه جون کندنه
مثه تو صبح زنده شدن و شب مردنه
مثه یه مامور با چک های برگشتی و
دست و پا زدن تو ی فقر و بدبختی و
مثه این که دامنتو رو سرت بگیری و
آبروت بره تو محلتو بخوای بمیری و
باید خودت رو بفروشی هر جوری پول میخوای
تو سرتم اگه میزنن صدات در نمیاد
زندگیه قسطی آخره ما اجاره خونه یه
انسجام ملی اسلامی زیر سقف ویرونه
به هر کی هرچی که گفتم کسی که چیزی نگفت
طرف ما همیشه یه شب یه شب مخوف (2)
طرف ما مرگ هم تاوون داره )طرف ما همه پیادن یه عده سواره
طرف ما کلکسیون بد بختیه
طرف ما همه چی واسه ما بی معنیه)
طرف ما فاحشه یه زن خونه داره
جز این راه واسه شام شبش چاره نداره
طرف ما معرفت لب خیابونا وله
این که شرم نکنی از خودت خیلی مشکله
جایی که معنیه آدم همیشه زیر سوال
مثل یه انسان زندگی کردن تقریبا محال
بار سنگین اینجا از صبح تا شب رو دوشته یه
فقط صدای وحشت و خفقان تو گوشته
طرف ما جانی تو دانشگاه درس میخونه
طرف ما عجیبه دانشجو تو زندونه
طرف ما ملیت یه تخته سنگ شکسته است
هویت اون دریه که 14 قرن بسته است
تو محله ی ما آدما نصفه قیمتن
اینجا به آدم قد یه سگ ارزش نمیدن
واسه ما خیلی وقته که تو سری خوردن عادته
ویه خدایی که میخنده به حالمون شاهده
اینجا دلت گرفت میگن خودکشی راه حل
اینجا زندگی کردن از مردن مشکل تره
طرف ما مرگ هم تاوون داره
طرف ما بر یه آدم یه عده سواره
طرف ما کلکسیون بد بختیه
طرف ما همه چی واسه ما بی معنیه

سارینا:

تو تو تخت خودت خوابیدی و راحتی       غذات یه وقتی داره و خوابت ساعتی

مدرسه میری و شانست واسه زندگی      بالاس نمیشه ردش کنی دایی سخت نگیر

یه بابا داری که مث شیر پشت سرت   مامانی که قلبش با قلب تو می تپه

حالا بزرگ تر می شی و می بینی زندگی   چطور آدم و خم میکنه دایی سخت نگیر

دایی قدر اون چیزی رو که داری داشته باش    زندگی مث رنگ و قلم و تو نقاش

هر جور رنگش کنی همون جور میمونه    نشه جغد شومی تو بومت بخونه

نشه سفیدیه چشمات یه روز خون بشه   نشه صورت قشنگت گلگون بشه

دایی یاد بگیر همه چی رو تجربه کنی  ولی تو بعضی راها دیگه برگشتی نیس

به هر دستی که دس دادی دست تو بپا      دایی بترس از گرگای آدم نما

تن لخت تو بده به کسی که روح لختشو  هدیه میده بهت و پاش می افته

دایی بپا بکارت روحت خط نخوره  این یکی پرده رو نمیشه دوخت دوباره

اگه نخونی و ندونی پس زود خام میشی   سرتو بالا نیگه دار نشه رام شی

نگی روسری روسرت محدود شدی   حدود و تو تعیین می کنی زندگی یعنی

زندونی که آزادیت دست خودت         مگه کوه و میشه به بند کشید دایی

سارینا بیا ببین داییتو دوباره         گلی که ساخته امروزفقط یه خار  سارینا قصم همیشه گریه داره سارینا سارینا سارینا

نشه اخم کنی به  اون دختر بچه ای که گلی داره تو دستشو می خواد بهت

بفروشه  روبرگردونی و با خودت بگی فرق داری حتما آره فرق داری دایی

اون یه بچه کارگره از پایین شهر      فقر و ترس و سیاهی همراهشن

باباش معتاد دایی ببین صورتشو   جای سرخ سیلی سرد پدرشو

فقط نه سال داره تو مدرسه  نیستو     طعم تلخ کارو به دوش کشیده و

گلی که پرپر میشه تو دست مشتری    اون گلی که با تلخی ازش می خری

واسه اون گل نیست یه لقمه نونه         ضامن اینکه  کتک نخوره تو خونه

نپرس تقصیر کیه خودت می فهمی       نپرس قصه اش طولانیه دایی زمین_

پر از آدمایی که کار میکنن و یه عده ای   فقط پول دارن یه مشت عقده ای

که از کار کارگرا کاخ ساختنو         چه کسایی تو این راه جون باختنو

این چیزارو به دیگرون بگی بهت میخندن   آخه زشتیم عادت میشه واسه آدم

ولی تو قصه ی خودتو بکش نقاش        بزار هر کی هر چی هس باشه تو خودت باش

سارینا بیا ببین……..

اینک آن انسان:

با بی نه بی با نه با با       از حسی که نمونده چیزی بر جا

از من که شکستم و غربت سنگین و    شب گریه های بی صدا

از فاصله حاصل حوصله سر رفت    از نعشی که بر باد تو هوا

از آدمی که لش شده روی تختم و    رخوت سخت خیره توی چشمها

فقط یه دلیل بده واسه زنده موندن   اما با من حرف نزن مث بقیه آدما

من هیچ وقت آدم نبودم و نمیشم   تو هم دنبال یه آدم دیگه باش حوا

مریم قلب تو باکره نبود و     از من نخواه بشم که مث عیسی

من مصلوب گناه بودنمم   از کدوم در نجات می گی کدوم خدا

آرامش نیست این مسخی زشته    نسخی بی شباهت به نیروانا

توی چرخش مبهم این بازی    هیشکی برنده نمیشه حتی بودا

از من بترس از این هیچ مطلق   من گم شدم توی کتابای کافکا

از من چیزی نساز که نیستم    از این سوء تفاهم از این اشتباه

(حالا منمو بار هستی و این عذاب    سر در گم و مبهوت و بی جواب)

(تو هم دس بکش از این عشق رو به زوال دیگه هیچ چیزی مهم نیست بگیر بخواب)2

به این سایه که به جای من داره مینویسه     بگو خط بزنه اسمم و از قصه

من و سایم و سیگار پشت سیگار      شعر یعنی سرفهء خشک خودکار

من و وسوسه ء نوشتن یه خواب       من و تصویر وارونم رو دیوار

این شب دس نمیکشه دس از سرم    اگه از شب نگم از سگ بدترم

من راوی باقی قافیه عشقه      کافیه این زندگی مث قصه

من تیر آخرم از کمون آرش  بذار رها بشم ببین تا کجا میرم من

چشمامو گره میزنم به ماه و  دیگه فکر نمیکنم به راه و چاه و

من رفتنیم و رفتن رسمم   تو میمونی  اما با حسرت نگاه و

این حوض جون میدهواسه گندیدن و   فقط یه راه مونده  رفتن  شک نکن

منو با کوتوله های اطرافت نسنج   از لختی خشک این حرفام نرنج

اینا مردن یا زنده هایی کورن و    کورایی که عصا از کور میدزدن

که هیچوقت منو نمیفهمن بسه    هر چی چشم تو چشم این دسته

دوختم و لب دوختم و بیصدا سر در گم و مبهوت و بی جواب

تو هم دس بکش از این عشق رو به زوال دیگه هیچ چیزی مهم نیست بگیر بخواب

(حالا منمو بار هستی …..

من یه دردم:

من یه  ایرانی افغانی ترک آمریکاییم     یه روسم عربم چینییم آفریقاییم

من یه یهودی زرتشتی مسیحی بهاییم   هندو مسلمونمو بی مذهبمو بوداییم

یه ایرانی ام که صفا و سادگی رسممه   یه افغانی ام که تاریخم پر ستمه

من یه کردم که رفیقم کوه و تفنگه   یه فلسطینم  که چهل پنجاه سال تو جنگه

یه آفریقایی سیاه مثل عمق جنگل   اونی که رفتار میشه باهاش مثل انگل

یه آلمانی ام که از نازی ها سیلی خورده   یه حزب که واسه جنایتش آبرومو برده

یه آمریکایی که دس تو دس عراقیا     گریه کردیم تو این جنگ و مرگ و غوغا

یه اشک قشنگ از چشم یه تبتی      که میسوزه تو حسرت آزادی مملکتی

برچسب ها شاهین نجفی , عکس از شاهین نجفی , همه چیز درباره ی شاهین نجفی , بیوگرافی شاهین نجفی , شاهین نجفی سگ , متن آهنگ های شاهین نجفی , داونلود آهنگ شاهین نجفی ,

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    کدام یک از مطلب زیر را برای ای بلاگ ماسب تر میدانید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 91
  • کل نظرات : 22
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 61
  • باردید دیروز : 45
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 248
  • بازدید ماه : 1,052
  • بازدید سال : 4,164
  • بازدید کلی : 41,667